خینه بیارین
از
الهه سرور
آه خینه بیارین بر دستش بمالین
آیینه و خینه پر نقش و نگینه
آه خینه ندارین از مزار بیارین
آیینه ندارین از کابل بیارین
امروز نسیم یار من میآید
(خینه بیارین بر دستش بمالین)
بوی گل انتظار من میآید
(خینه بیارین بر دستش بمالین)
وقت است کز آن جلوه به رنگی برسم
(خینه بیارین بر دستش بمالین)
آیینهام و بهار من میآید
(خینه بیارین بر دستش بمالین)
آه خینه بیارین بر دستش بمالین
آیینه و خینه پر نقش و نگینه
آه خینه بیارین بر دستش بمالین
آیینه و خینه پر نقش و نگینه
آه خینه ندارین از مزار بیارین
آیینه ندارین از کابل بیارین
در صبح و ندیدمش مگر شام آید
(خینه بیارین بر دستش بمالین)
شاید که نگار من سر بام آید
(خینه بیارین بر دستش بمالین)
چارگرد و نوایش دانه را پاش دهم
(خینه بیارین بر دستش بمالین)
شاید که به طمع دانه در دام آید
(خینه بیارین بر دستش بمالین)
آه خینه بیارین بر دستش بمالین
آیینه و خینه پر نقش و نگینه
آه خینه بیارین بر دستش بمالین
آیینه و خینه پر نقش و نگینه
آه خینه ندارین از مزار بیارین
آیینه ندارین از کابل بیارین