خسته ام
از
جاوید حبیبی
در گیر و دار زندگی ایدوست خسته ام
چون بلبل اسیری قفس دل شکسته ام
دیگر مجال نیست مرا بر گفتگو
از درد و غم به گوشه تنها نشسته ام
راز نهان عشق بریدم حکایت اس
ازپیچ و تاب کاکل و خوبان نرفته ام