خواهم که شبی پروین
از
احمد ولی
خواهم که شبی پروین در دامن شب ریزم
یعنی که به چشم سر بر زلف تو آویزم
بیهوده نیفتادم چون خاک به چشم چرخ
تا پا نخورم از کس بر دوش نمی خیزم
خواهم که به رستاخیز از مستی و مدهوشی
مخمور بر آرم سر هنگامه برانگیزم