داند خدا که بهر خدا
از
احمد ولی
داند خدا که بهر خدا می پرستمت
هان ای وطن مگو که چرا می پرستمت
زرات هستیم ز تو بگرفته است جان
چون برتری ز جان همه جا می پرستمت
چون پر شکسته مرغ که از آشیان جداست
اینک زآشیانه جدا می پرستمت
چون بوی گل به یاد تو ام میبرد بباغ
با لرزش نسیم صبا می پرستمت