دل را ببین در کوی
از
احمد ولی
دل را ببین در کوی جانان آمده
سر واژگون تن غرق خون افتان و خیزان آمده
دل نیست این دیوانه ایست
دیوانهً جانانهً ایست
پر درد و پر افسانه ایست
از بهر درمان آمده
با آنک را اش تنگ بود
هم دور و هم پر سنگ بود
پاره زنان در جنگ بود
فاتح ز میدان آمده