ز دو دیده خون فشانم
از
احمد ولی
ز دو دیده خون فشانم ز چمت شب جدائی
چه کنم که هست اینها گل باغ آشنائی
سر برگ گل ندارم بچه رو روم به گلشن
که شنیده ام ز چل ها همه بوی آشنائی
بکدام مذهب است این بکدام ملت است این
که کشند عاشقی را که تو عاشقم چرائی
بطواف کعبه رفتم بحرم رحم ندادند
که بیرون در تو چه کردی که درون خانه آئی
بقمارخانه رفتم همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریائی