سحری به یاد رؤیت
از
اختر شوکت
سحری به یاد رؤیت هوس نماز كردم
به حضور دل تپیدم بخدا نیاز كردم
همه خانه را خیالت بگرفت و آرزویت
لب ناله بسته میشد، در گریه باز كردم
گله های شام هجران و غمینه ها غربت
دوسه نكته بود از درد منش دراز كردم
به مقام كبریایی كه سخن نداشت راهی
به دعا نه رفت كاری و ترانه ساز كردم
عطشم چنان ز جا برد كه رفته رفته آخر
ره كربلا گرفتم سفر حجاز كردم
پروپای جلوه هایت گل سرخ بود و آتش
تب عشق دست داد و سروپا گداز كردم