به نازى كه ليلی به محمل
از
استاد شیدا
به نازى كه ليلی به محمل نشيند
غمش در نهانخانهء دل نشىند
الهى ذليخا عزيزت بميرد
كه يوسف به تخت تجمل نشيند
از شرم نرگس تو غزالان شوخ چشم
خود را به زير خيمهء ليلا كشيده اند
خوشا كاروانى كه شب راسحر كرد
دم صبح صادق به منزل نشيند
مهربانى هاى ليلى كرد مجنون را خراب
ورنه اين بيچاره را ميل گرفتارى نبود
بنازم به بزم محبت كه آنجا
گدايى به شاهى مقابل نشيند