ای ساربان آهستـه
از
آنیتا الفت
ای ساربان آهستـه رو کآرام جانم میرود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
محمل بدار ای ساروان تندی مکــن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویـــی روانم میرود
در رفتن جان از بدن گويند هر نوعی سخن
من خود به چشم خويشتن ديدم که جانم میرود