جز سوختن به يادت
از
استاد سرآهنگ
عضوعضوماجراحتزار حسرتهایاوست
هر دلی کز باد الفت خون شود همدرد ماست
جز سوختن به يادت مشقي دگر ندارم
در پرتو چراغي پروانه مينگارم
روز نشاط شب کرد آخر فراق يارم
خود را اگر نسوزم شمعي دگر ندارم
بيکس شهيد عشقم خاک مرا بسوزيد
خاکستري زند کاش گل بر سر مزارم
زين باغ شبنم من ديگر چه طرف بندد
آيينهاي شکستم رنگي نشد دچارم
جز درد دل چه دارد تبخاله آرميدن
يارب عرق نريزد از خجلت آبيارم
شوقي که رنگ دل ريخت در کارگاه امکان
وقف گداز ميخواست يک آبگينهوارم
شمع بساط الفت نوميد سوختن نيست
در آتشم سراپا تا زير پاست خارم
خاکم به باد دادند اما به سعي الفت
در سايه? خط او پر ميزند غبارم
صبر آزماي عشقت در خواب بينيازيست
گرداندنم چه حرفست پهلوي کوهسارم
بيفهم معنيي نيست بر دل تنيدن من
تمثال کردهام گم آيينه ميفشارم
بيدل به معبد عشق پرواي طاقتم نيست
چندانکه ميتپد دل من سبحه ميشمارم