حنا بیارید با دستش
از
استاد نتو
بیچاره حنا که دستگیر همه بود
دست همه را گذاشت پای تو گرفت
حــــنا بـــیارید با دســـــتش بمالید
امشب چه شب است شب حنا بندان است
یار جان به میان خانه سرگردان است
دست من گیر که این دست همان است که من
سا لها در غم هجران توبرسر زده ام
حنایست رنگ بهار سرکشم
ندانک به پای کی غلطیده باشد
من نعره رنان نمیرسد آوازم
درد های ترا چگونه درمان سازم
درد همه را طبیب دارو فرمود
زخم من بیچاوه را ناسور فرمود
چشمم چو به چشم آن پری چشم افتاد
از چشم بدان به چشم من چشم افتاد
عالم همه از چشم بدان میترسد
بیچاره من از چشم نکو میترسم
من ناله زنان ز درد دندان امشب
دانسته وداند گب خندان امشب
دانسته بتا بر در بام در زد
رحمی بخدا بمان غریبان امشب
یارم را بگو من تو داشتیم هوسی
تا زنده باشیم
تا زنده باشم تر نمانم به کسی
بعد از سر ما تو داری هرخارو خسی
چشمان سیاه ساده داره یاریم
مادر داره پدرندارد یارم
بی مادر بی پدر قبول اش دارم
هر ناز کند بدیده می واردارم