بگذشت
از
اسد بدیع
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پياده آمده بودم، پياده خواهم رفت
طلسم غربتم امشب شكسته خواهدشد
و سفرهای كه تهی بود، بسته خواهدشد
و در حوالی شبهای عيد، همسايه
صدای گريه نخواهی شنيد، همسايه
همان غريبه كه قلك نداشت، خواهد رفت
و كودكی كه عروسك نداشت، خواهد رفت
طلسم غربتم امشب شكسته خواهد شد
و سفرهام كه تهی بود، بسته خواهد شد
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پياده آمده بودم، پياده خواهم رفت