سحرگاهان
از
اکبر رامش
سحرگاهان که مخمور شبانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه
کشیدم یک دو ساغر بیاد چشم دلبر
نگار می فروشم عشوه ها کرد
که ایمن گشتم از مکر زمانه