لشکر عشق
از
بصیر امیری
لشکر عشق خیمه زد باز بطرف کوی من
دید سواد شهر دل یکسره تاخت سوی من
عشق تو دشمن من و جای گرفته در دلم
بین که چه خوش نشسته در خانهً من عدوی من
کشتن من بشاهدی از ازل آرزوی تو
کشته شدن بعاشقی تا ابد آرزوی من
شام سیاه موی تو کرد سیاه روز من
روز سپید روی تو کرد سپید موی من