با نگاهِ خود
از
پرستو
با نگاهِ خود تباهم کرده ای
همنیشین با اشک و اهم کرده ای
گفتی روزی میشوم مهمانِ تو
ای سیاه چشمان سرم قربانِ تو
شده عمری چشم برهم کرده ای
عشقِ تو باشد به تار و پودِ من
ای فدایت هستی، من بودِ من
بی سبب غرقِ گناهم کرده ای