دل را جفای عشق
از
سید عمر
دل را جفای عشق و کشیدن ضرور شد
خون گشتن و ز دیده چکیدن ضرور شد
عقل از محله ای خودم خاک کرده است
در کوه عشق خانه خریدن ضرور شد
ناس دوشب گذشت که خوابم نمیبرد
لطف بکن فسانه شنیدن ضرور شد
ای دل اگر نمرده ای آسوده ای چرا
اکنون که یار رفت و تپیدن ضرور شد
بیداد یار و رنج فراق انتظار وصل
باید کشید أنچه کشیدن ضرور شد
صیاد دام چیده برای اسیری ام
واقف ز أشیانه پریدن ضرور شد