ديوانه یی دلبر شدم
از
سید عمر
ديوانه یی دلبر شدم
ای دوستا ن ای دوستان
بی پا شدم بی سر شدم
ای دوستان ای دوستان
با اينهمه درمانده گی
در بحر توفانزای عشق
کشتی بی لنگر شدم
ای دوستان ای دوستان
آن دختر شعر آفرين
خوش شعر ميخواند ببين
محوش منِ مضطر شدم
ای دوستان ای دوستان
او شعر را جان ميدهد
دل برسخندان ميدهد
از او سخن گًستر شدم
ای دوستان ای دوستان
شاگرد پير بلخی ام
در عاشقی ازجان و دل
مشتاق آن رهبر شدم
ای دوستان ای دوستان
ای اهل عالم بنگريد
از عالم تان رفته ام
در عا لم ديگر شدم
ای دو ستان ای دوستان
با جاودانی عشق خود
با آسمانی عشق خود
بر آسمانها بر شدم
ای دوستان ای دوستان