عالم گرفتاری خوش
از
فرهاد دریا
عالم گرفتاری خوش تسلسلی دارد
چوش ناله ای زنجیر بـاغ و سنبلی دارد
همچو کوزه ای دولاب هرچه زیر گــردون است
یـا ترقی آهنگ است یا تنزلی دارد
پر فشانی عشق است رنگ و بوی این گلــشـن
هـر گلی که می بینی بال بلبلی دارد
گر تعلق اسباب عـــرض صد جنون نازاست
بـی نیازی ما هم یـک تغافلـی دارد
بار شکوه پیمائی بر دل پــر افـــتاده اسـت
تا تهی نمی گـردد شیشـه قلقلی دارد
خواه بر تامل زن خواه لب بــه حرف افکـن
سیـر این بهارستان غنچه و گلی دارد
زانفعال مخموری سر خوش تسلی باش
جبهــه تا عرق پیماست ساغر ملی دارد
رنج زندگی برما نیستی گوارا کرد
زین محیــط بگـذشتــن در نظر پلی دارد
می کشد اسیـران را از قیامت آنسوتر
شاهد امل بیدل طـرفه کاکلی دارد