امشب به قصهً دل من
از
ناشناس
پروانه سوخت شمع فرومرد و شب گذشت
ای وای من که قصهً دل ناتمام ماند
امشب به قصهً دل من گوش میکنی
فردا مرا چو قصه فراموش میکنی
دیگر نه نامهً نه پیامی نه تحفهً
ما را خدا نکرده فراموش میکنی
ای یاد تو پیوسته حدیث دل ناشاد
گر از تو فراموش کنم از که کنم یاد
عشق مرا چگونه فراموش میکنی
این آتش خداست که خاموش میکنی
ز یمن عشق بر وضع جهان خوش خنده ها کردم
معاذالله اگر روزی به چنگ روزگار افتم
عشق مرا چگونه فراموش میکنی
این آتش خداست که خاموش میکنی