تومیروی و غمت عاشقانه (برای احمد ظاهر)
از
ناشناس
تومیروی و غمت عاشقانه میماند
کنارم این دل پر از بهانه میماند
دو برگ یاد غمین از بلوط چشمانت
به باغ خاطره هایم نشانه میماند
تن صدای تو در هرسرود میپیچد
بلوغ نام تو در هرترانه میماند
مرا به نام صدا کن به فصل هجرت خویش
همین صداست که درین زمانه میماند
خدای من چه درد آورست قصهء کوچ
پرنده میرود و آشیانه میماند