از ضعف به هر جا که رسیدیم
از
ناشناس
از ضعف به هر جا که رسیدیم وطن شد
از گریه بهر سو که گذشتیم چمن شد
پیراهنی از تار وفا دوخته بودم
چون تاب جفای تو نیاورد کفن شد
جان دگرم بخش که آن جان که تو دیدی
چندان ز غمت خاک به سر ریخت که تن شد
هر سنگ که بر سینه زدم نقش تو بگرفت
آن هم صنمی بهر پرستیدن من شد