به من حکایت شب های
از
ناشناس
به من حکایت شب های به ستاره مکن
بسی شنیده ام این قصه را دوباره مکن
ز می فروش مجو راز ذاکران حرم
به هر که قصهً رند شرابخواره مکن
بدریا غرق وبا موجش در آویز
حیات جاودان اندر ستیز است
به نرم خیزی ساحل ملول و خسته شدم
به غیر قصهً طوفان و سنگ خاره مکن