رفتی و نقش پای تو دیدم
از
ناشناس
خشک شد ز آتش غم اشک به چشم
گریه هم یک دل خوش میخواهد
رفتی و نقش پای تو دیدم گریستم
نام ترا ز هر که شنیدم گریستم
گردید صرف گریه سرا پا تنم چوشمع
پایان کار خویش ندیدم گریستم
هرگز دمی زیاد تو غافل نبوده ایم
یا برده ایم نام ترا یا شنیده ایم
رسوای گریه از چه شوم شمع نیستم
از بزم او که ناله گزیرم گریستم
واقف گذشته عمر گرامی و من ز درد
دامن به فرق خویش کشیدم گریستم
هزار بار قسم خورده ام که نام ترا
به لب نیارم اما قسم به نام تو بود