مردم در آرزویت
از
ناشناس
کشتی نشسته گانایم ای باد شرطه برخیز
باشد که باز بینیم دیدار آشنا را
مردم در آرزویت ای من اسیر مویت
پروانه سان سوزم ای شمع روبریت
ذکر ترا زبانم در زیر خاک گوید
باشد به وقت مردن چشمم به جستجویت
ای پیش قامت تو سرو چمن خجالت
ماتم سرا نمودی گلشن ز رشک رویت