قسم به چشم بی حیایت
از
ظاهر هویدا
قسم به چشم بی حیایت
به آن نگاه آشنایت
بدیده گان میفروشد
به آن لبان باده نوشذ
به ذلف و دیده ای قشنگت
به چهره یی پریده رنگت
که مست و دلروبای تو
قشنگ و بیوفای تو ، جانان
جانا ندانم با کی داری
شب کنار من، سحر کجایی؟
از بی سرو پا، مست و تنها
در کنار بستر کی هستی، مستی تو
با من چی کردی، بیوفایی
من کجا به تو جفا نمودم
من از تو بودم با تو بودم
تو چرا از من گسستی رفتی رفتی تو