امشب اگر یاری کنی
از
ظاهر هویدا
امشب اگر یاری کنی ای دیده طوفان میکنم
آتش به دل می افگنم دریا به دامان میکنم
می جویمت می جویمت با آنکه پیدا نیستی
می پویمت می پویمت هر چند پنهان میکنم
زندان صبر آموز را در میگشایم ناگهان
پرهیز طاقت سوز را یکسر بزندان میکنم
بازا که فرمان میبرم ناز تو با جان میخرم
آن را که میخواهی ز من آن میکنم آن میکنم