بيا تا گل بر افشانيم
از
ساربان
بيا تا گل بر افشانيم و می در ساغر اندازيم
فلک را سقف بشگفيم و طرحی نو در اندازيم
اگر غم لشکر انگيزد که خون عاشقان ريزد
من و ساقی بهم سازيم و بنيادش بر اندازيم
يکی از عقل می لافد دگر طامات می بافد
بيا کاين داوری ها را به پيش داور اندازيم