تو ای دلبر قشنگی از لطافت
از
ساربان
تو ای دلبر قشنگی از لطافت بر تن داری قبای از نجابت
من نيز تشنه تو استی چو باران همچون رودی برای ان بيابان
ايدل ترک شهر و خانه کردم به باغت مثل بلبل لانه کردم
شدم مست و زدم چهچه بحالم گل روی ترا افسانه کردم
الهی ما نديديم خانهء تو تو بلبل باشی و دل لانهء تو
کتاب کودکان گردد به مکتب پر از حرف من و افسانهء تو
کمان ابرو کمانت را ببوسم سنان مژگان سنانت را ببوسم
کمان افگند بگيرم گيسويت را سرو دندان لبانت را ببوسم