همه از عشق و جنون می گويند
از
ساربان
همه از عشق و جنون می گويند
همه زين کاسهء خون ميگويند
نام هر گونه هوس عشق نهند
بيخود از ناز و فزون می گويند
عشق آنست که آتش فگند
آتش اندر دل سرکش فگند
عشق آنست که با يک ديدار
شعله در قلب مشوش فگند
خواستن را نرسيدن عشق است
سوختن و يار نديدن عشق است
کی تماس دو بدن عشق بود
دوری و درد کشيدن عشق است