باز بتا فصل بهاران رسيد
از
ساربان
باز بُتا فصل بهاران رسید
نوبت سرشاریِ یاران رسید
سوسن و سرو و سمن، دُخترکانِ چمن، ساختهاند انجمن
تو هم بیا باش شبی زآن من
غیرتِ گُل، زیب گُلستانِ من!
دورهء مشاطهء بوستان رسید
هر چی در این باغ به سامان رسید
جُز منِ بیدست و پا، کز تو فتاده جدا، همقدمِ گُل بیا
باز به غارت ببر ایمان من
باز بده دل به گروگان من!
گُل به چمن چهره فروزان رسید
مُرغکِ دلداده پَر افشان رسید
شکوفه بر شاخسار، مه شُده پرتو نثار، من به تو ام انتظار
تو هم بیا بَرآور آرمان من
به کوری چشم رقیبان من
باد صبا سوی گُلستان رسید
گُل ز سرِ شوق گریبان درید
بیا بیا در چمن، به سایهء نسترن، ای گُل زیبای من!
باده بده، زنده بکُن جان من،
آب بزن آتشِ سوزان من!