گه شکایت ز گلی گه
از
ساربان
گه شکایت ز گلی گه شکوه از خاری کنم
من نه آن رندم که غیر از عاشقی کاری کنم
هر زمان بی روی ماهی همدمی آهی شوم
هر نفس با یاد یاری ناله ی زاری کنم
حلقه های موج بینم نقش گیسوی کشم
خنده های صبح بینم یاد رخساری کنم
نیست با ما لاله و گل را سر الفت رهی
میروم تا آشیان دع سایه ی خاری کنم